غضنفر آباد

 

  1. دوران سربازی فرمانده ای داشتم به نام فرامرز نصری. این آدم آنقدر غضنفر بود که دانشجوی دکتری مدیریت راهبردی بود و رساله اش را من و بقیه برایش می نوشتیم با همه اینها نمی توانست 4 تا سرباز را به درستی مدیریت کند! نکته جالب توجه این بود که حبیب الله سیاری استاد راهنما رساله اش بود. ببینید حبیب الله سیاری چه غضنفری بود که استاد راهنمای غضنفری مثل فقرامرز نصری بود!! اینها هر دو در دانشگاه دفاع ملی درس می دادند و می خواندند. ببینید دانشگاه دفاع ملی دیگر چه غضنفرآبادی است که غضنفری مثل حبیب الله سیاری آنجا درس می دهد و به غضنفری مثل فرامرز نصری که توانایی کنترل 4 تا سرباز را ندارد دکتری مدیریت راهبردی می دهد!!!!

 

  1. چند ترم در موسسه زبانی درس می دادم به نام موسسه مهرهاتف که مدیرش غضنفری به نام هاتفی بود. این مدیر موسسه پیر و غرغرو بود و خودش را عقل کل می دانست و من جوان را محتاج تجربیات نداشته اش می دانست!! یک جلسه درس می دادم بعد آخر کلاس می گفت متدی دیگر را معرفی می کرد و می گفت این متد و میگفتم باشه. 2 جلسه دیگر خودش متد خودش را زیر سوال می برد و می گفت خوب نیست باز متدی دیگر و این قضیه مدام تکرار می شد در حالی که خودش نمی دانست چه می خواهد. مدیر بود ولی آنقدر غضنفر بود نمی دانست چه می خواهد بعد به روش خودم هم اعتماد نداشت. کلن خاک بر سری بود که دومی نداشت. یکی از بزرگترین مشکلات بازار کار این است که صاحبکارانی مثل هاتفی خاک بر سر نمی دانند چه می خواهند و چه هدفی دارند فقط پول دارند و موسسه ای احداث می کنند!!!

 

  1. در دوران ارشد استادی داشتم به نام عباسعلی آهنگر. آنقدر غضنفر بود که حد وحصر نداشت. انسان عقب مانده ای بود و سخت گیری هایی داشت که نه تنها دانشجویانش بلکه سایر اساتیدمان نیز سر کلاس دستش می انداختند و مسخره اش می کردند. اینکه دانشجویانش و همکارانش مسخره اش می کردند نشان می دهد که روش و کارش غلط و احمقانه بود .

مشخصات

آخرین جستجو ها